‏----

نمیشه تو این دنیا هم آدم خوبی باشی و هم حالت خوب باشه...

*

تو خراب من آلوده نشو ، غم این پیکر فرسوده مخور...

زنده باد بهار

من هستم و تو نمی دانی .... من بودم و تو ندانستی..... من خواهم بود و تو نخواهی دانست.... بدان تا هستم از تو خواهم گفت.. . کلامم عطر تو را دارد... تا بگویم : تو آمدی و باور بودن را در من زنده کردی *تولد بهار مبارک

تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد

تنهایی حس بی مخاطبی است که تمام تو را نشانه می رود ، انکار صورت خندانی که بر چهره داری ، از خویش می رهاندت... تنهایی من شاید از نوع نادرش باشد ، تنهایی من پرصداست ، پچ پچ فکر دارد ،زوزه باد هم . آوای دلتنگی هم که غوغا می کند....

‏....!

یکی میگفت : تواضع و فروتنی بیش از حد باعث میشه دیگران(شاید منظورش دوستان بوده) فکر کنن تو هیچی بارت نیست ، هیچی حالیت نیست ...همین...

‏...!

چه بر بلندای آسمان ، چه تنها بر روی صندلی چوبی میان اتاق خانه ی بی پنجره و تاریکی که راه به هیچ جا ندارد ، چه فرقی میکند برای آن مرد کور و خسته ای که سیگار می کشد و تنها صدای گذشت عقربه ها را به انتظار نشسته ؟!!

‏..!

درد تنهایی کشیدن مثل کشیدن خطهای رنگی روی کاغذ سفید ، شاهکاری میسازد بنام : دیوانگی ... و من این شاهکار را به قیمت همه فصل های قشنگ زندگیم خریده ام . تو هر چه میخواهی بخوان مرا ; دیوانه ، خودخواه ، بی احساس ...

لنگ است ، پای دنیایم

زندگی را کنج اتاقی کز کنی یا در برهوت معابر شهری ، عادت به نبودن که داشته باشی خاطرت محو می شود ، رنگ میبازی از دنیا ، رویا... سایه شوم روزمرگی روحت را میدرد و چه سبکبال به ساز گردباد هستی ، خواهی رقصید...

ماریجوآنا

لاجرعه مرا سرکش ، من فلسفه ای دارم . یا خالی ، یا لبریز ...

اینجا منم ....با سیگاری روشن ... پشت پنجره ای خاموش...