قارچ سمی

آدم ها و آدمک ها، خیلی تفاوت دارن آدم ها شعور دارن ولی آدمک ها کوته فکرن،بعضی آدمک های دور و برم فکر میکنن من مترسکی هستم که پرنده ها از من میترسن،آدمک ان دیگر کوچک و حقیر. نمیدانن سالهاس پرنده ها دوستان خوب منن،شبا خستگی هاشون را روی دستان من آویزان میکنن،از عشقشان به بلندپروازی هایشان میگویند و درد دل هاشون قصه شب من است. ما شبها دور از چشم این کوچک های قد بلند در دل به همه شان میخندیم

265

مث موهایت ، رنگ زنده نقاشی بر بومی سیه فام

264

تو عصری زندگی میکنیم که جهالت و افکار احمقانه اعراب جاهلیت به مردم ما داره دیکته میشه،برا نشون دادن اوج رذالت و پستی یه مرد بزه کار تو شهر مریوان ،آقای نیرو انتظامی بهش لباس زنونه می پوشونه ،یعنی ایقد جایگاه و شخصیت زن تو مملکتم به گا رفته که نماد زن مظهر پستی یه مرد شده.ریدم بهشون ،ریدم به آقای نیروی انتظامی ، زن رو باس گذاشت رو طاقچه،هر روز دستمالش کشید و نیگاش کرد ،دم همه زن های وطنم گرم

263

عکس ها آدم ها رو از دلتنگی در میارن ،گاهی در یه عکس دسته جمعی میتونی روزایی رو ورق بزنی که دوسشون داشتی

262

چرخش دو حالت بیشتر نداره ،یا در جهت عقربه های ساعت یا عکسش،ولی خب، خود عقربه های ساعت چی؟ اگه بخوام بگم عقربه های ساعت کدوم طرفی میچرخن چی باید بگم؟اصلا چرا ما هر چیز چرخان رو با عقربه ساعت مشخص میکنیم؟یعنی واقعا اولا چیزی که چرخید عقربه های ساعت بود؟یعنی بشر اول ساعت رو کشف کرد بعد پدیده چرخش رو؟الان مسئله مهم تر اینه وقتی بچه دار شدم و خواستم بهش بگم که عقربه های ساعت کدوم طرفی میچرخن و ساعتی ام دم دس نبود چی بهش بگم؟ نمیدو نم شاید بهتر باشه بگم اونا برخلاف خلاف عقربه های ساعت میچرخن،واقعا چقد احمقانه س

261

نمیدونم چرا گوینده های اخبار شبکه یک بجای حرف ر میگن د ، میخوان شروع کنن میگن ; بسم الله دحمان دحیم،احتمالا ثواب بیشتری داره ، بخصوص این رضا حسین زاده ، ایقد به خودش فشار میاره یه شب تو پخش زنده میگوزه همه ثواباش دود میشه

260

آرام ، بی صدا ، مردی میمیرد این سوی دیوار ، پر از جشن کرم ها

چکاوک

بارون داره میاد صداشو میگم،دوس داری بری زیرش و ازش لذت ببری؟ چیه دنبال چتر میگردی؟ پس ولش کن بهتره فقط به صداش گوش بدی ، از چترها بدم میاد . کاش می تونستم جلوی اختراع شون رو بگیرم،البت اونجور بهترین جای صدای پای آب سهراب رو از دست می دادیم،داری پیش خودت فکر میکنی عاشق بارونی ; ولی میدونی چیه هم من از بارون متنفرم هم تو ،حتی اونی که الان زیر بارون بدون چتر فقط داره خیس میشه ،ماها فقط داریم وانمود میکنیم عاشق بارونیم وگرنه الان همه مون بهترین جای شعر سهراب رو از دست داده بودیم

خر سمی

خارستان سرنوشت من بود و خاکستر رهایی از دوزخ چشمان تو ، نگذار خارستان بسوزد!!

257

ببین ;این بیکران...خلوتگه اتاق فکرم،چه ابعاد ساده ای دارد ...هیچ در هیچ در هیچ

256

هوس در شبی دور از رخ مهتاب

زلزالها

آقا یکی نیست بره دست خدا رو بگیره؟خدای بنده خدا بدجور گریپاش کرده ،اصن قاط زده ،اینبار سراوان رو به فاک داده،خب حتما عشقش کشیده

عشق های سوخته

این راز زیبا رو به کسی نگو...وقتی تو رو میبینم،شادتر میشم،مهربونتر میشم،وقتی شادترم،مهربون ترم ;همه میفهمن تو رو دیدم، غافل از اینکه شاید تو به خوابم اومدی...هیشکی نفهمید ،این راز زیبا رو بذار بین ما دو نفر بمونه....به کسی نگو...

255

دهنت رو به فاک دادم ایران نژاد بیشرف ،اسکول یابو رید به تموم سپاهان با اون گل به خودیش،مرتیکه الاغ

254

تا کی کسی ،کسی نباشد تا زیادی نشود

253

سربازها باید در کنار هم دفن بشن چه شجاع،چه ترسو;آنها لیاقت آرامش رو دارن،لیاقت عدالت رو، اما زنده ها ; پدری رو گوشه خیابانب تماشا کن که شرمسار از بچه هایش ،ناگهان دچار مرگ روحی می شود، آنطرف تر یه بچه کونی، بیخیال از خدا،از یه ماشین خداتومانی سواری میکشد،اینجا باید بیخیال از هر نگاهی کشید پائین و شاشید به خورشید،تو تاریکی همه چی برابر دیده میشه

252

دیوار مست و پنجره مست و اتاق مست/این چندمین شب است که خوابم نبرده است/رؤیای تو مقابل من گیج و خطی/در جیغ جیغ گردش خفاش های پست/رؤیای من مقابل تو ،تو که نیستی[دکتر بلند شد...و مرا روی تخت بست]

251

جناب سروانی که بدجور به گا رفت

250

به علت نایاب شدن ماریجوآنا میخوایم تغییرنام بدیم به گراس

249

دیروز جمعه زنی رو دیدم وسط خیابون تو اون همه شلوغی،بدون ترس از آقای نیروی انتظامی،بدون ترس از چشم های هیز من و امثال من، می رقصید و هلهله میکشید،خیله جذاب تر از بیانسه و جنیفرخانم میرقصید،شیرین ترین ایهامی بود که تا حالا دیدم ، بعد 32 سال استخون های پسرش رو پیدا کرده بودن ،با چشمای گریان و دلی شاد و غمیگن داشت میرقصید،تو اون لحظه کسائی که باعث جنگ شدن رو اگه زنده بودن بدون شک می نمودم

248

برای کفر پی یک بهونه می گردم ، دعا نمی کنم از ترس مستجاب شدن

247

به چیزهای قشنگی که نیست فکر بکن/کنار کوچکی من بایست فکر بکن/به فیلم دیدن در صحنه ی هماغوشی/به اینکه صبح،کنارم لباس می پوشی/به یک تنفس کشداااار در اتاقی که.../به حرفای ناگفته از از اتفاقی که.../به راهت افتادم، از بلندی شب هام/ مدام دل دل یک بوسه گوشه ی لبهام

246

تنها دلیلی که با خدا دوست نیستم به گذشته های دور بر میگرده ،اینکه خانواده شش نفره ما در اتاق کوچکی زندگی میکرد و خدا که تنها بود ، خانه اش از خانه ما بزرگتر بود(هاکا)

245

بهار ، بهار بی گل ، بهار بی سبزه ، درخت های خشک جز سرو ، سرو جاکش ترین درختان است ، مأمن هماغوشی کلاغ های پیر در زمستان

‏.

تسلیت ایران ، تسلیت بوشهر

244

یکیم پیدا نمیشه چن تا فوش ناموسی جون دار بهش بدیم ،کسی هم نیست رسیدگی کنه،مسؤلین دارن چه غلطی میکنن

243

در کوی نیکنامان نام و نشان نداریم / خود را ز ننگ هستی ، رسوا کنیم ، رسوا

242

مث هوس هایی که دامنگیر میشن

241

بعضی خاطره ها همیشه باهات هستن و مخت رو به گا میدن،خاطره هایی که فرقی نداره خوب یا بدش،تا همون سنی که سن رشده خاطره ها تو بدن ساخته می شن و تبدیل می شن به یه چیزای گرد استخونی رنگ مث نفتالین که بعد از یه سنی یواش یواش تصعید می شن و میرن هوا .خیلی از اونا از لای همین کانالای کولر میرن بالا و لای پوشالا رسوب می بندن،کافیه یه آب بهشون بخوره و کولر رو بذاری رو دور تند،دوباره از کانالا میان پائین و تموم روزنه های پوستت رو درگیر می کنن،از اضطراب اولین گناه تا ارضا شدن و پشیمونی بعد اون و ...بگذریم ... همه چی از اونجا شروع شد یا بهتره بگم تموم شد که شما رفتین خونه جدید که جای کولر آبی چیلر داشت

240

چقد جالبه واقعا ; هیشکی تا حالا آنطور که خودم سبب آن میشم ، نتونسته حس شگفتی و تعجب منو بر انگیزد