ماوی
تغییریست مرا ک حتی خود ب سمت ایمانش نمیروم
کودتایم باش...
رخوتیست برای تداوم، حتی تنفس هم تفسیر خستگیست
کودتایم باش...
مرا ارتجاعیست ک هر ثانیه در گذشته قصد خودکشی میشود
ک حتی لمس تَن و چشمان نگاه گرفتهات دیگر چاره نمیشود
کودتایم باش...
تا افکار محصور در سرم دست ب شورش نزدهاند
کودتایم باش...
سیم آخر دیوانگیست
اصلاح وضع از سر سادگیست..
یا پرچمت را از فراز قلبم پایین کش
_نه تو توانی و نه من_
یا...
کودتایم باش
مگذار مرا بحالِ خود،
تحریم کفاف این ستم نخواد داد
مُسَکن جواب این درد نخواهد داد
پایانی جز سقوط رخ نخواهد داد
لااقل
شبانه
...کودتایم باش
شب از هجوم خیالت